او در سال گذشته دو فیلم جنگی «پرچمهای پدرانمان» و «نامههایی از ایوجیما» را بر روی پرده داشت که برای دومی نامزد دریافت جایزه اسکار بود. او در می 1930 در کالیفرنیا متولد شد و فرزند یک کارگر پالایشگاه بود.
اولین تجربه هنری او در سریال وسترن راوهاید بود، اما نقطه عطف فعالیتهایش زمانی بود که سرجو لئونه در جستوجو برای یافتن یک هنرپیشه ارزانقیمت به منظور بازی در سهگانه وسترنش، ایستوود را یافت و به هالیوود آورد.
بازی ایستوود در نقش اصلی «یک مشت دلار»، «به خاطر چند دلار بیشتر» و «خوب، بد، زشت» او را بدل به یک ستاره جهانی کرد و از آن پس همکاری او با دانسیگل در چند فیلم او ادامه یافت تا اینکه در سال 1975 او برای اولین بار روی صندلی کارگردانی نشست.
از آن پس فیلمهای خوب زیادی را از ایستوود چه در مقام بازیگر و چه در مقام کارگردان دیدهایم. او دو بار برای ساخت فیلمهای «نابخشوده» و «عزیز میلیون دلاری» برنده اسکار کارگردانی شده است.
او درباره تازه ترین فیلمش « نامه هایی از ایوجیما » میگوید: من این فیلم را اصلاً فیلمی آمریکایی نمیدانم و این احساس را داشتم که داستانی از تاریخ ژاپن را برای مردم این کشور روایت میکنم. شیوه کار من در این فیلم مشابه سرجیولئونه در اوایل دهه 1960 بود. او در آن زمان حتی یک کلمه انگلیسی هم نمیدانست و من هم به زبان ژاپنی آشنایی نداشتم و به ناچار با مترجم کار میکردم. البته لهجه مورد نیاز برای این فیلم متعلق به 65 سال قبل بود و من تعداد اندکی هنرپیشه ژاپنی در اختیار داشتم که به این لهجه تسلط داشته باشند.
*****
چه کسی فکر میکرد بازیگر وسترنهای موسوم به اسپاگتی، روزی فیلمساز برجستهای شود. ایست وود در تمام روزهایی که با کارگردانانی چون سرجولئونه و دان سیگل کار میکرد، کوشید تا رمز و راز کارگردانی را هم بیاموزد. فیلمهای اول ایستوود در مقام کارگردان آثار چندان شاخصی نبودند ولی به مرور و درست از زمانی که گرد پیری بر چهره این ستاره سینما نشست؛ رویکرد خلاقانه او هم در سینما آغاز شد.
ایستوود بعد از حضوری ناامیدکننده در دهه هشتاد، دهه نود را با وسترن اسکاری «نابخشوده» آغاز کرد و در این سالها به کارگردانی به شدت ستایش شدنی مبدل شده است.
در گفتوگویی که میخوانید ایستوود از دوران طلایی سینما و سه دهه فیلمسازیاش میگوید.
- شما در ظرف 40 سال اخیر در بیش از 60 فیلم به عنوان تهیهکننده، کارگردان و هنرپیشه حضور داشتهاید در حالی که مثلاً وارن بیتی در ظرف این سالها هر پنج یا شش سال یک فیلم ساخته است، دلیل این میزان قابلیت شما چه بوده است؟
سینما بخش لاینفک زندگی من است و زمانی که به ایده جذابی برخورد میکنم، خیلی زود سعی میکنم آن را بر روی پرده بیاورم. من از افرادی مثل وارن بیتی سادهتر به قضیه نگاه میکنم.
امسال همه از من میپرسیدند، شما چهطور میتوانید ظرف یک سال دو فیلم داشته باشید؟ ولی من به یاد دارم که هاوارد هاکنر و رائول والش کارگردانهایی بودند که ظرف یک سال چند فیلم میساختند و این اصلاً موضوع غریبی نیست اما این روزها ساخت دو فیلم یک عمل غیرممکن به نظر میآید.
برای برخی از کارگردانان سینمای مستقل فیلمسازی مثل ارائه یک آلبوم موسیقی است؛ آنها فیلمنامه را به سرعت آماده میکنند و با انتخاب چند هنرپیشه غیرحرفهای همه چیز آماده میشود تا فیلم کلید بخورد.
- در فیلمهای شما سوژههای فرعی بسیاری وجود دارند از جمله تغییر دیدگاههای تاریخی جامعه آمریکا (در نابخشوده) و یا حقایق تاریخی جنگ (نامههایی از ایوجیما) این سوژهها باعث شده تا برخی شما را یک فیملساز سنتی و محافظهکار بدانند!
من حتی از کسانی که فیلم عزیز یک میلیون دلاری را ندیده بودند، انتقاداتی در مورد فیلم شنیدم که برایم جالب بود! به نظر من عدم مطالعه کافی و همچنین تماشای سرسری فیلمهای من باعث بهوجود آمدن چنین دیدگاههایی شده چون همه ما میدانیم که تاریخ وجوه منفی بسیاری دارد و نباید این قضیه را کتمان کرد.
من چندان به دستهبندیهای سیاسی در آمریکا معتقد نیستم و جمهوریخواه یا دموکرات تفاوت چندانی برای من ندارد. به نظرم همه سیاسیون سعی دارند تا شغل خود را حفظ کنند البته سن و سال من هم تأثیر زیادی بر روند کارم داشته و زمانی که شما بالای 70 سال سن دارید، به نوعی حاشیه امنیت در کار میرسید که ارزشمند است.
- با توجه به سن شما، چالشهای موجود در کار را چگونه پشتسر میگذارید و مشکلات شما عمدتاً چه مسائلی هستند؟
من مشکل خاصی ندارم و از لحاظ ذهنی و فیزیکی در شرایط خوبی هستم. من از امتیاز سالها تجربه بهرهمندم و این به من قوت قلب میدهد.
اما از طرفی من هرگز از تصمیم برای ساخت یک پروژه منصرف نمیشوم و به عبارت بهتر هرگز به پشت سرم نگاه نمیکنم و زمانی که فیلمی را کلید میزنم، تحت هر شرایطی آن را به پایان میرسانم و دیگر عکسالعمل احتمالی تماشاگران برایم مهم نیست.
روزی دانسیگل میخواست فیلمی درباره جکوارنر بسازد ولی به او گفته بود که ساخت این فیلم مشکل است اما وارنر به او نگاهی کرد و گفت: چه کاری در سینما مشکل نیست؟ برو و کارت را انجام بده!
- دوست داشتید با کدامیک از کارگردانان عصر طلایی سینما همکاری میکردید؟
وقتی در دهه 1950 وارد عرصه سینما شدم، بسیاری از آنها در آغاز بازنشستگی بودند. من بیلی وایلدر را خوب میشناختم و خیلی دوست داشتم با او کاری داشته باشم همچنین دوست داشتم با آقای هاکز و آقای والش فیلم داشته باشم.
من درباره فیلم مشترکی با آلفرد هیچکاک هم صحبت کرده بودم و او فیلمنامهای هم در نظر داشت ولی کهولت سن به او اجازه ساخت این فیلم را نداد.
اما همکاری با دانسیگل همچون کار با بسیاری از این کارگردانان برجسته بود چرا که سیگل با این کارگردانان همکاری داشت و تجارب زیادی از این قضیه بهدست آورده بود.
- ما 30 سال قبل هم با هم دیدار داشتیم ولی آیا آن زمان متعجب نمیشدید که شخصی به شما میگفت از 30 فیلم بعدی شما فقط دو فیلم وسترن خواهد بود؟
شما اولین شخصی هستید که این نکته را گوشزد میکنید ولی من پاسخ دقیقی برای این قضیه ندارم. دوران شکوه وسترن، دوران خوبی بود. من در اوایل کارم چند وسترن داشتم ولی بعد تصمیم گرفتم که در دهه 1980 و 1990 چند فیلم وسترن دیگر داشته باشم.
من فیلمنامه نابخشوده را تحت عنوان قتلهای ویلیام مونی در سال 1980 خواندم ولی مهیا شدن شرایط ساخت آن تا سال 1990 بهطول انجامید و این نشان دهنده مشکلات رجوع به ژانر وسترن در آن سالها بود.
- زمانی که فیلم جوزی ولز اکران شد، بسیاری آن را فیلمی سیاسی و پیرامون عواقب جنگ ویتنام ارزیابی کردند. آیا شما به عمد از وسترن برای رویکردتان استفاده کردید؟
این وسترن با کارهای دیگر من متفاوت بود. در آن فیلم جوزی ولز، قهرمانی است که از جنگ و تراژدی در آن میگریزد و به شدت منزوی است اما هر چه بیشتر تلاش میکند که به این انزوا دست یابد، حوادث پیرامونش این اجازه را به او نمیدهد و او به ناچار به مبارزه دعوت میشود البته این سوژه، امروز نیز برای تماشاگران آشناست چرا که فضای ذهنی جوزی ولز با شرایط سیاسی فعلی نیز همخوانی دارد.
- جان وین زمانی میگفت که هر وقت فیلمنامهای را میخواند که فضای آن در غرب وحشی نیست، همیشه سعی میکند تا آن را در قالب یک وسترن برای خودش مجدداً روایت کند. آیا شما هم چنین عکسالعملی در قبال فیلمنامهها دارید؟
من هرگز فیلمنامهها را با قالب وسترن نمیسنجم و خودم را متعهد به این ژانر نمیدانم هر چند که با این ژانر به شهرت رسیدم. در سالهای اخیر هم بیشتر فیلمنامهها را از نقطه نظر کارگردانی ارزیابی میکنم.
در فیلمی مثل عزیز میلیون دلاری، اول این مسئله را در نظر گرفتم که این پروژه را کارگردانی کنم و بعد در مورد بازی در آن تصمیم گرفتم.
- چهطور تصمیم به ساخت فیلمی براساس کتاب پرچمهای پدرانمان (از جیمز برادلی) گرفتید؟ این قطعاً فیلمی نبود که خود شما بخواهید در آن بازی کنید!
یکی از دوستان روزنامهنگار در شهر مونتری با من تماس گرفت و به من توصیه کرد که این کتاب را بخوانم.
من این کتاب را خواندم و به نظرم رسید که روایت دیگری از پلهای مدسیون کانتی است؛ داستان کودکی که پس از مرگ والدینش به هویت اصلی آنها پی میبرد.
من مجذوب این کتاب شدم ولی حقوق اقتباس آن توسط دریم ورکز خریداری شده بود و من به ناچار به سراغ استیون اسپیلبرگ رفتم البته خود او هم کتاب را خوانده بود و به من پیشنهاد کارگردانی آن را داد و همه چیز شروع شد.
- آیا برای شما اهمیت داشت که در این فیلم از نسل قبل از خودتان و شرایط دشوار دوران رکود اقتصادی و جنگ دوم جهانی بگویید؟
گرچه پدرم در آن زمان در ارتش نبود ولی من با ارتشیان و بچههایی که پدرانشان در ارتش بودند رابطه نزدیکی داشتم و بنابر این برای همه ما مهم بود که پدران جوان چه کردند.
- ایده ساخت دو فیلم در باره یک نبرد (یکی از دیدگاه آمریکاییها و دیگری از دیدگاه ژاپنیها) چگونه شکل گرفت؟
این ایده بین من، اسپیلبرگ و پلهجیس (فیلمنامهنویس) مطرح شد. من به آنها گفتم که دوست دارم به ایوجیما بروم و در مورد آنجا تحقیق کنم.
این منطقه در اواسط دهه 1960 به ژاپن بازپس داده شد و من با تایید فرماندار توکیو از آنجا دیدن کردم و در آنجا بود که به این فکر افتادم که این نبرد از نگاه مدافعان آن چگونه بوده است.
من مطالبی را در مورد ژنرال کوری بایاشی که در آن زمان فرمانده نیروهای ژاپنی در این منطقه بود خواندم و همین ایده یک داستان خوب را به من داد.
- به هنگام ساخت فیلمنامههایی از ایوجیما، آیا در نظر داشتید که یک فیلم ژاپنی را در مورد تاریخ این کشور میسازید؟
من این فیلم را اصلاً فیلمی آمریکایی نمیدانم و این احساس را داشتم که داستانی از تاریخ ژاپن را برای مردم این کشور روایت میکنم. شیوه کار من در این فیلم مشابه سرجیولئونه در اوایل دهه 1960 بود.
او در آن زمان حتی یک کلمه انگلیسی هم نمیدانست و من هم به زبان ژاپنی آشنایی نداشتم و به ناچار با مترجم کار میکردم. البته لهجه مورد نیاز برای این فیلم متعلق به 65 سال قبل بود و من تعداد اندکی هنرپیشه ژاپنی در اختیار داشتم که به این لهجه تسلط داشته باشند.
- بازخورد فیلمها در ژاپن و آمریکا چگونه بود؟
عکسالعملها به فیلمنامههایی از ایوجیما در ژاپن عالی بود و باید صادقانه بگویم که در حین ساخت فیلم از بازخورد احتمالی آن مطمئن نبودم ولی تماشاگران ژاپنی با وجود مبهم بودن این بخش از تاریخشان، برخورد خوبی با فیلم داشتند و به دفعات در شهرهای مختلف ژاپن از من تقدیر شد.
- کدام فیلمهای جنگی در گذشته بر شما تأثیرگذار بودهاند؟
من کارهای خودم را با هیچکدام از آنها نمیتوانم مقایسه کنم ولی فیلمهایی را که دوست دارم شامل، قدم زدن در آفتاب (لوئیس مایل ستون) کلاهخود فولادی (ساموئل فولر) است البته باید از آکیرا کوروساوا و فیلم یوجیبو او هم یاد کنم که الگوی اصلی برای فیلم به خاطر یک مشت دلار بود.
- به عنوان آخرین سؤال، اگر آرشیو ملی فیلم آمریکا در حال سوختن باشد و شما امکان نجات دادن دو فیلم را از آنجا داشته باشید، چه فیلمهایی را انتخاب میکنید؟
من به احتمال فراوان سه فیلم برمیدارم: خوشههای خشم (جان فورد) گنجهای سیرامادر، (جان هیوستون) و حادثه در اوکس بو (بیل ولمن).
گاردین 6 مارس- ترجمه امیررضا نوریزاده